آرامـــــــــــــــــــش
چقـــــــــــــــدر تلخه.... به هــــمه آرامـــــــــــــــــــش بــدی!!! ولی وقتی خودت یه شونه ی گرم برای دلتنگیهات نداشته باشی
چقـــــــــــــــدر تلخه.... به هــــمه آرامـــــــــــــــــــش بــدی!!! ولی وقتی خودت یه شونه ی گرم برای دلتنگیهات نداشته باشی
به خداحافظیِ تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوع، ولی لب هایم
هر چه از طعمِ لب سرخ تو دل کند نشد
بی قرار توئم و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جایِ خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، «خداوند» نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یادِ تو، هر چند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد
بی قرار توئم و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
این اهنگ ،عشقم دوست داره برا همین گذاشتمش رو وبلاگ و تقدیمش میکنم به عشقم و به خدا میسپارمش.
چه کردی با من؟...
میخواهم بنویسم...
اما از چه ؟ از کی ؟ و برای چی؟...
وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...
اما برای شنیدن چه کلامی؟...
می خواهم بنویسم...
از تو....
از این نیامدن و قصد رفتن کردنت....
می خواهم بنویسم اما دستهایم می لرزد...
چه کردی با من؟...
چه خواستم ز تو که دریغ میکنی؟
چه خواستی که نکردم؟...
غم نبودنت به جانم نیشتر میزند ...
اما درمانی نیست که به مقابلش روم...
آخر تو تنها امید بودی ... تنها دعای شبانه ام
نفس باد صبا
عشقی از جنس طلا
دوری و دفع بلا
سال پرسود و صفا
یاری از سوی خدا
همه تقدیم شما
سال نو مبارک
مثـــــــــــــــــل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن یاد یک عشق عـــــــــذابیست که لذت دارد...
ســــــــــــــــــکوت و صــــــــبوری ام را
به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار ، دلــــــــــــم به چیزهایی پای بند است که تـــــــــــــ♥ــــــــــــو یادت نمی آید..
تو دوری زمن من بیقرارتم
تو عشقی من من عاشقتم
وفای تو چنان بود ک کرد مرا حیران ک چنان باوفا هستی تو ای مهربان
شعر بلد نیستم بیت بلد نیستم هرچه گویم خود ندانم چ گویم
باز میگویم فاش میگویم تو را میگویم گر شوی خوشحال من میشوم
باحال همچو طوطیه رنگین شمال تو اهو باش
من در غربت تو میکشم انتظار چون دوستت دارم هستم بی قرار
عشـق یعنـی...!
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسوا شدن
عشق یعنی سُست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنیبا پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی، سوز نَی، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یک تیمم,یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
و
وقتی که برمی گردم ببینم نیستم...
مرگ زیبا تر از است برایم که فکر ش را نمی کنید
ساده تر از آن که فکرش را بکنید خواهم مرد
نهراسید در سکوت خواهم مرد